اولین ...
سبز آبي کبود من باز هم کار نو؛ هر روز یه اتفاق نو، با تو ... امروز اولین قدمهای طولانی رو تجربه کردی ... سرشار از غرور میشوم از داشتن تو خونه آنا و بابایی بودیم ، بابایی یک طرف و من هم در طرف دیگر نشسته بودم و تو بدون کمک دست هایت و تنها با قدمهای استوارت ، که چه بي پروا به پاهایت اعتماد کردي و راه میروی آقای کوچ کِ من؛ چقدر خوشحال بودی هر چند کنترل اینکه نیافتی برای خودت سخت بود اما با پیچ و تاب دادن اندامت و ب...